زمان جاری : پنجشنبه 14 تیر 1403 - 12:44 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



تعداد بازدید 118
نویسنده پیام
Admin آفلاین

ارسال‌ ها121
عضویت23 /3 /1392
محل زندگیجایی زیر آسمون خدا
سن: 20
تشکرها5
تشکر شده106
داستان زیبا

پسر بچه ای وارد یك بستنی فروشی شد و پشت میزی

نشست.پیشخدمت یك لیوا آب برایش آورد.پسر بچه پرسید:"یك بستنی میوه ای چه

قدر است؟"پیشخدمت پاسخ داد:"۵۰ سنت".پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به

شمردن كرد.بعد پرسید:"یك بستنی ساده چند است؟"

در همین حال ٬تعدادی

از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد:"۳۵

سنت". پسر دوباره سكه هایش شمرد و گفت:"لطفا یك بستنی ساده."پیشخدمت بستنی

را آورد به دنبال كار خود رفت.پسرك نیز بعد از خوردن بستنی٬پول را به صندوق

پرداخت و رفت.

وقتی پیشخدمت باز گشت٬از آنچه دید٬حیرت كرد.آنجا در كنار ظرف خالی بستنی٬ ۲سكه ی ۵ سنتی و ۵ سكه ی ۱ سنتی گذاشته شده بود.....

برای انعام پیشخدمت.

عشق یعنی پاک ماندن در فساد . . . . . . آب ماندن در دمای انجماد


در حقیقت عشق یعنی سادگی . . . . . . درکمال برتری ، افتادگی !


جمعه 07 تیر 1392 - 17:35
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 1 کاربر از Admin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: m_m &




پرش به انجمن :