زمان جاری : شنبه 16 تیر 1403 - 3:49 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



amin_master آفلاین

ارسال‌ ها308
عضویت22 /3 /1392
سن: 20
تشکرها3
تشکر شده4
پاسخ : 23 RE تشرفات حتمی به محضر امام زمان (ع)

تشرف ملا احمد مقدس اردبيلى

سيد مير علام تفرشى , كه از شاگردان فاضل مقدس اردبيلى (ره ) است , مى گويد: شبى در صحن مقدس اميرالمؤمنين (ع ) راه مى رفتم .

خيلى از شب گذشته بود.

ناگاه شخصى را ديـدم كـه به سمت حرم مطهر مى آيد.

من نيز به سمت او رفتم , وقتى نزديك شدم , ديدم استاد ما ملا احمد اردبيلى است .

خـود را از او مخفى كردم , تا آن كه نزديك در حرم رسيد و با اين كه در بسته بود, بازشد و مقدس اردبيلى داخل حرم گرديد.

ديدم مثل اين كه با كسى صحبت مى كند.

بعد از آن بيرون آمد و در حرم هم بسته شد.

به دنبال او براه افتادم , به طورى كه مرانمى ديد.

تا آن كه از نجف اشرف بيرون آمد و به سمت كوفه رفت .

وارد مسجد جامع كوفه شد و در محرابى كه حضرت اميرالمؤمنين (ع ) شربت شهادت

نوشيده اند, قرار گرفت , ديدم راجع به مساله اى با شخصى صحبت مى كند وزمان

زيادى هم طول كشيد.

بـعـد از مدتى از مسجد بيرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد.

من نيز به دنبالش مى رفتم , تا نـزديـك مسجد حنانه رسيديم (مسجدى كه ديوارش

خم شده است وعلت آن اين است كه وقتى جـنـازه اميرالمؤمنين (ع ) را براى

دفن در نجف اشرف , ازآن جا عبور مى دادند, ديوار اين مسجد, روى ارادت بـه

آن حـضرت خم شد).

در آن جاسرفه ام گرفت , به طورى كه نتوانستم خود را نگه دارم .

همين كه صداى سرفه مرا شنيد, متوجه من شد و فرمود: آيا تو مير علامى ؟ عرض كردم : بلى .

فـرمـود: ايـن جا چه كار دارى ؟ گفتم : از وقتى كه داخل حرم مطهر شده ايد,

تا الان با شمابودم , شـما را به حق صاحب اين قبر (اميرالمؤمنين (ع )) قسم

مى دهم , اتفاقى را كه امشب پيش آمد, از اول تا آخر به من بگوييد.

فرمود: مى گويم , به شرط آن كه تا زنده ام آن را به كسى نگويى .

من هم قبول كردم و باايشان عهد و ميثاق نمودم .

وقـتى مطمئن شد, فرمود: بعضى از مسائل بر من مشكل شد و در آنها متحير ماندم

ودر فكر بودم كـه نـاگاه به دلم افتاد به خدمت اميرالمؤمنين (ع ) بروم و

آنها را ازحضرتش بپرسم .

وقتى كه به حـرم مطهر آن حضرت رسيدم , همان طورى كه مشاهده كردى , در به روى من گشوده و داخل شـدم .

در آن جـا بـه درگـاه الهى تضرع نمودم , تا آن حضرت جواب سؤالاتم را بدهند.

در آن حال صـدايـى از قبر مطهر شنيدم كه فرمود: به مسجد كوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس , زيرا او امام زمـان تو است .

به نزد محراب مسجد كوفه آمده و آنها را از حضرت حجت (ع ) سؤال نمودم , ايشان جواب عنايت كردند و الان هم برمى گردم ((9)).

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
پنجشنبه 10 مرداد 1392 - 16:26
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش




پرش به انجمن :