زمان جاری : شنبه 16 تیر 1403 - 3:47 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



amin_master آفلاین

ارسال‌ ها308
عضویت22 /3 /1392
سن: 20
تشکرها3
تشکر شده4
پاسخ : 29 RE تشرفات حتمی به محضر امام زمان (ع)

تشرف ازدى در غيبت صغرى

ازدى مى گويد: من مشغول طواف خانه خدا بودم .

شش دور رفتم و قصد داشتم دور هفتم را شروع كنم كه ناگاه چشمم به حلقه اى از

مردم افتاد كه در طرف راست كعبه بودند! جوانى خوشرو و خوشبو با مهابت تمام

نزد ايشان ايستاده و صحبت مى فرمود, به طورى كه بهتر از سخن او و دلنشين

تر از گفتارش نشنيده بودم .

نزديك رفتم كه با او صحبت كنم , اما ازدحام جمعيت مانع از نزديكى به او گرديد.

از مردى پرسيدم : اين جوان كيست ؟ گـفـت : پسر رسول خدا (ص ) است , كه سالى

يك بار براى خواص (دوستان خصوصى ) خود ظاهر مى شود و براى آنها حديث مى

فرمايد.

وقـتـى ايـن مـطـلـب را شنيدم , خود را به او رسانده و عرض كردم : مولاجان ,

من براى هدايت به خدمت شما آمده ام و مى خواهم مرا راهنمايى كنيد.

تا اين گفته را شنيدند, دست بردند و از سنگريزه هاى مسجد برداشتند و به من دادند.

وقتى به آن نـگـاه كردم , ديدم تكه طلايى است .

بعد از آن كه اين موضوع عجيب رامشاهده كردم , براه افتادم .

نـاگـاه ديدم آن بزرگوار پشت سر من آمدند و به من فرمودند:حجت بر تو ثابت شد و حق برايت ظاهر گرديد و كورى از چشم تو رفت .

آيا مراشناختى ؟ عرض كردم : نه , نشناختم .

فرمود: منم مهدى .

منم قائم زمان .

منم آن كه زمين را پر از عدل و داد مى كنم , همان طورى كه از ظلم و ستم پر

شده باشد, به درستى كه زمين از حجت خالى نخواهد بودو خداى تعالى مردم را در

حيرت و سرگردانى رها نمى كند.

بعد هم فرمودند: آنچه را كه ديدى نزد تو امانت است , آن را براى برادران مؤمنت نقل كن ((20)).

هرشب میان مقبره ها راه می روم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
پنجشنبه 10 مرداد 1392 - 16:27
وب کاربر ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش




پرش به انجمن :